انقلاب اسلامی در شمار انقلابهای اجتماعی قرار دارد. زیرا از یک سو سبب تغییر در اساس و نوع حکومت گردید و از سوی دیگر به تحول در ایدئولوژی غالب و رسمیکشور و خط مشیهای اجتماعی، اقتصادی و سیاسی در ابعاد داخلی و خارجی انجامید. برخی از انقلابها حتی با هدف تغییر انسآنها می آیند. یعنی علاوه بر تغییرات اجتماعی و سیاسی، قصد دارند که انسان را که اساسا لذت جو و منفعت طلب و در پی سود شخصی است به انسانهایی متعالی و دارای آرمآنهای بزرگتر مانند عقیده، استقلال کشور و یا دستیابی به موارد مشخص تبدیل نمایند.
هر انقلاب در بستری از شرایط شکل میگیرد و بدون وجود آن شرایط هیچ تحول عمدهای صورت نمیپذیرد. انقلاب اسلامیایران نیز از این مقوله مستثنی نیست. در مورد عوامل به وجود آورنده انقلاب تا کنون بسیار بحث شده است، من نیز از دیدگاه خود این مسئله را می شکافم:
موزائیک فکری مردم ایران
نهضت تنباکو، انقلاب مشروطه، جنبش ملی شدن صنعت نفت، قیام 15 خرداد 1342 و سرانجام انقلاب اسلامی، مجموعه پنج حرکت بارز سیاسی اجتماعی تاریخ معاصر ایران هستند که هر یک به نوبه خود تأثیرات مهمیدر اندیشه و عمل جامعه سیاسی ایران نهاده اند. بهصورت کلی ایرانیان از لحاظ فکری تحت تاثیر نیروهای متعددی هستند. اولین آنها هویت ملی آنان است. دوم عنصر مذهب و یا مکتب تشیع است. سوم تحولات تاریخی این کشور است که به نوعی به حافظه تاریخی مردم تدریجا اضافه شده است.
هویت ایرانی: شکل گیری هویت ایرانی به عنوان یک انگاره سیاسی و مذهبی به اواسط دوره ساسانیان و پادشاهی اردشیر بر می گردد. اما تکامل این مفهوم یک روند طولانی تاریخی دارد. هویت ایرانی شامل ملیت و قومیت است که به نژاد آریایی باز می گردد. دوم آنکه ایرانیان همواره خداپرست بوده اند. با ظهور اسلام به قول دکتر اسلامی ندوشن، «ایرانیان، تغییری بنیادی در بعضی از شئون پدید نیاوردند. اعتقاد به پروردگار یکتا برجای ماند و ابلیس به جای اهریمن نشست. آتشکده تبدیل به مسجد گردید. نمازها و نیازها تنها تعییر شیوه دادند.» ادبیات و زبان فارسی نیز بخشی از هویت ایرانی است که نقشی اساسی و محوری در هویت بخشی ایفا کرده و می کند.
هویت ملی: هویت ملی پدیده ایست که به 200 سال اخیر مربوط می شود. سرزمین مشترک، منافع مشترک، حقوق و دولت مشترک و یک حس روان شناسی فردی و جمعی از عناصر هویت ملی هستند. همان عنصری که هویت ایرانی، یعنی دین و زبان مشترک را تشکیل داده است، مقدمه ای برای هویت ملی ایران شده است. در ایران هویت ملی نیز سابقه ای بیش از 200 سال دارد و در دورانهایی مانند صفویه درایران نوعی ناسیونالیسم وجود داشته است. به همین دلیل میهن دوستی بخشی از فرهنگ عمومی ایرانیان است که توسط مبانی تشیع تقویت شده است.
تشیع: انقلاب اسلامیدر ایران و تأسیس جمهوری اسلامیدر این کشور از نقطه نظر تاریخی حاصل یک سری رویدادهایی است که با پیوستن اکثریت ایرانیان به مکتب فکری شیعی و به عبارت دیگر رسمیت یافتن این مذهب از قرن شانزدهم میلادی آغاز گردید. در واقع یکی از عوامل مهمیکه انقلاب اسلامیرا از تمامیانقلابهای دگرگون ساز دیگر قرن حاضر متمایز میکند، همین ریشههای عمیقی است که این انقلاب در گذشته تاریخی دارد. اساسی ترین موضوع در بررسی نقش تشیع عبارت است از اصل «امامت» و تشخیص «امام» که نه تنها در زمینه اختیارات قضائی،اجرائی و حتی نظامیجانشین پیامبر است، بلکه مصداقی از ابعاد روحانی رسالت پیامبرانه نیز بهحساب میآید. از نظر شیعه، حکومت تنها در صورتی مشروعیت پیدا میکند که مرتبط با امام معصوم باشد. لذا حکومتهائی که بهنام اسلام فرمانروایی میکردهاند کمتر مورد تائید شیعیان بوده اند. در موارد بسیاری شیعیان علاوه بر نافرمانی، بر علیه این حکومتها بپا خواسته و قیام کرده اند.
تحولات تاریخی: در عصر صفویه، برای اولین بار، در ایران تشیع، حکومتی فراگیر تشکیل میدهد. هرج ومرج و فلاکتی که بعد از سقوط صفویه حاکم میشود و سیاست سردی که نادر شاه نسبت به شیعه اعمال میکند، موجب میشود که بسیاری از علمای تراز اول ایران به نجف مهاجرت کنند. با به قدرت رسیدن سلسله قاجار و به پایان رسیدن دهها سال جنگ داخلی،سه عاملِ بی ریشگی مذهبی فرمانروایان قاجار، جنگهای ایران و روس، که علما با صدور فتوای جهاد و تشویق وترغیب مردم برای پیوستن به جنگ نقش با اهمیتی از نظر حکومت یافته بودند، باعث گردید تا علما بخشی از قدرت و نفوذ زمان صفوی خود را باز یابند. ولی آنان تمایل چندانی به نزدیکی و سهیم شدن در قدرت دربار قاجار نشان نمیدادند و نجف همچنان بعنوان قلب حوزه علمیه تشیع باقی ماند. فتوای میرزای شیرازی را میتوان نقطه عطف عصر جدید در زندگی سیاسی اجتماعی روحانیت دانست.از این تاریخ به بعد روحانیت کم و بیش بهصورت جزء جدائی ناپذیری از مبارزات سیاسی جامعه در میآید.
بىتوجهى به ارزشها و معتقدات جامعه و مقابله با ارزشهاى اسلامى، مشخصهاى از سلطنت شاه در دوره 57ـ1342 و از عوامل زمینهساز انقلاب اسلامیاست.در جامعهاى مانند ایران که 98 درصد جمعیت آن مسلمان و بیش از 90 درصد آنها پیرو مذهب شیعه هستند، هیچ دولتى نمىتواند این عامل وحدت بخش را نادیده بگیرد. اما رژیم شاه با گستاخى خود علیه مذهب و روحانیت، مصداق این بىتوجهى شده، مورد خشم و نفرت مردم قرار گرفت. بر همین اساس یکى از عوامل عمده بروز انقلاب اسلامى، تلاش شاه در زیر پا گذاشتن ارزشها و سمبلهاى دیرین اجتماعى بود که ریشه عمیقى در مذهب داشتند. این حرکت و تلاش شاه، از سالهاى 1340 به بعد بسیار واضحتر شد و بخش بزرگى از مخالفین رژیم شاه با تمسک به اسلام و مذهب به مقابله با وى برخاستند. تقلید و اقتباس شاه از سکولاریسم، نفى میراث اسلامى، نفرت از اعراب و تجلیل از گذشته پیش از اسلام، تأکید بیش از حد برناسیونالیزم قومى و نژادی، تغییر تاریخ اسلامى به تاریخ شاهنشاهى و جستجوىپایههاى نظرى و تاریخى براى مشروعیت سلطنت، تغییر در قوانین و مقررات و حذف مواد مربوط به اسلام در آنها و...مسائلى بودند که واکنش اقشار و طبقات مذهبى را برمىانگیخت.
شاه طى یک برنامه حساب شده به سمتى مىرفت که دین را هم، به عنوان بخشى از مدرنیزاسیون جامعه، عرفى کند و در یک جامعه بهشدت مذهبى، نقش دین را همانند جهان غرب تنزل دهد، بدون این که به تفاوت زمینههاى فرهنگى و تاریخى دو جامعه و دو دین توجه داشته باشد. یکى از دلایل اقبال گسترده مردم به اسلام در دهه آخر سلطنت شاه، اصرار بیش از حد رژیم در محو ارزشهاى اسلامى بوده است، بنا بر این نارضایتى مردم به این خاطر روز به روز تشدید مىشد. مدلهاى لباس، الگوى مصرف، رواج اشیاء لوکس، ادبیات و موسیقى مبتذل و بسیارى از مسائل دیگرى که ترویج مىشد چیزهایى نبود که با روح فرهنگى اصیل ما سازگار باشد ولی هر چه رژیم بیشتر تلاش مىکرد، مردم بیشتر حساس مىشدند. این موج گسترده، در سالهاى آخر سلطنت شاه به طور کامل بر روند انقلاب و اعتراضات مردم حاکم شد و همه شعارها و پیرایهها را تحت الشعاع قرار داد و انقلاب به طور عملى در قالب اسلام و سمبلها و شعائر مذهبى قرار گرفت به همین دلیل در این دوره، سخنرانیهاى سیاسى اسلامى به مساجد و منابر و حسینیهها کشیده شد و مردم از مراسم و شعائر مذهبى همانند نماز جماعت، نماز عید فطر، شهادت، اربعین، تاسوعا و عاشورا به عنوان وسیله پوششى براى تحرک خوداستفاده نموده، همه چیز را از دست رژیم شاه خارج ساخته بودند.
مجموعه عوامل فوق که به موزائیک فکری ایرانیان باز می گردد باعث گردید که ایرانیان در آستانه انقلاب اسلامی دارای ذهنیتی پیچیده و تاریخی باشند. از یکطرف نسبت به دخالت خارجی بدگمان بوده و از طرف دیگر استبداد داخلی حکومت را تحمل نکردند. از طرف دیگر به عنصر ایرانیت بها داده و از سوی چهارم مذهب و کارکردهای آن بیشترین ابزار را برای بسیج و راهنمایی طبقات مختلف تمهید نمود. نقش امام خمینی در رهبری انقلاب نقشی یگانه و بی بدیل است، اما جا دارد که از نقش دیگر نخبگان موثر در ایجاد موزائیک فکری نیز یاد شود. یکی از مهمترین بخشهای شکل گیری ذهنی ایرانیان در آستانه انقلاب به تلاش دکتر علی شریعتی باز می گردد. زندگی کوتاه و پر ثمر او که جز نوشتن و سرودن دردها و دغدغهها و دریغها و آرزوهای یک ایرانی مسلمان نبود، گواه گویای شخصیت و ویژگی روحی اوست. شاید برجسته ترین ویژگی کلام او نیز همان همدلی و پیوند مستقیم با مخاطبانش بود. شریعتی بهعلت تسلط برعلوم مذهبی وهم بر فرهنگ و تمدن جدید نقش ویژه ای در تحرک جوانان و بیداری نسل جوان ایفا کرد. او در آشنا ساختن جوانان با آنچه که خود داریم سهم بی نظیری ایفا کرد. یکی از دانشجویان دانشگاه صنعتی شریف اخیرا برای تحقیق خود مصاحبهای با استاد محمد رضا حکیمی انجام داده است. جایگاه حکیمی در ذهن شریعتی از آنجا معلوم می شود که او تنها وصی دکتر شریعتی است و شریعتی در وصیت نامه خویش مفصلا در باره فضائل او سخن گفته است. او در پاسخ محمود سرکاری خرمی می گوید:
من در ســال 1314 در مشهد متولد شدم. دکتر شریعتی هم متولد 1312 در مشهد بود. من از نوجوانی به کانون نشر حقایق دینی میرفتم. این کانون توسط پدر دکتر شریعتی ایجاد شده بود. در آنجا با دکتر شریعتی آشنا شدم. از همان دوران با دکتر روابطمان نزدیک شد. بدون شک دکتر نقش بسیـار مؤثری در انقلاب داشت. او در بیداری جوانان نقش عمده ای داشت. سروکار او بیشتر با روشنفکران و جامعه تحصیل کرده بود نه عوام. از قبیل این جامعه دانشجویان بودند. دکتر شریعتی تقریباً 70 درصد افرادی که در دانشگاه بودند یا در بازار ولی دارای روحیه دانشگاهی بودند را متوجه انقلاب ساخت. دکتر شریعتی یک فریادگر است نه یک فقیه و مفسر قرآن. این مطلب را خود دکتر هم اعلام کرده بود. منتها فریادگری اگر بخواهد به نتیجه برسد، یک ایـــدئولوژی می خواهد. دکتر شریعتی هم تشیع علوی را برگزیده بود. تشیعی که با ظلم و سلطنت ناسازگار است، نه تشیع ظاهری. بنابراین دکتر شریعتی قطعاً در جریان انقلاب و مذهبی شدن جامعه روشنفکر نقش داشته است. در ضمن باید گفته شود که حدود 30 درصد از جمعیت دانشگاه مذهبی بودند و اگر دکتر شریعتی هم نبود آنان انقلاب می کردند. در یکی از سخنرانیهای دکتر در حسینیه ارشاد که من هم در آن حضور داشتم، بین سخنرانی دکتر با چشمی گریان به من نگاه کرد و گفت: «پای همه قراردادهای استعماری امضای دکتر و مهندس فرنگ رفته است، باعث خجالت امثال بنده؛ در حالیکه در مخالفت با استعمار امضای آخوند نجف رفته دیده می شود.»
استبداد دستگاه حاکمه
دو عامل استبداد داخلى و استیلاى خارجى در ایران، دست به دست هم داده، ملت ایران را از بسیارى از حقوق سیاسى و اجتماعى خود محروم کردند. استبداد، خود به خود حاکى از فشار و اختناق، خفقان، فقدان آزادى و ارعاب و شکنجه است و به میزان امنیت سیاسى اجتماعى در جامعه، به حقوق ملت و رفتار رژیم با مخالفین خود مربوط مىشود. بدین لحاظ یکى از ریشههاى مخالفت ملت با رژیم شاه را باید در همین عامل جستجو کرد. استبداد شدید شاه و به تبع او دولتمردان ایرانى، امرى آشکار و زبانزد همگان بود. برای وى قدرتی به جز قدرت خویش قابل تحمل نبود. هرگاه احساس مىکرد فردى از مقدارى نفوذ مردمى برخوردار شده است، اگر مقامى رسمى داشت بلادرنگ او را بر کنار مىکرد، چه از مقامات باشد چه از مردم، یا حتى او را نابود مىنمود. شاه طى دوران حکومت 37 ساله خود به طور دائم کنترل خود را بر جامعه و سیاست ایران افزایش داد. قانون اساسى کاملا مورد سوء استفاده وى قرار مىگرفت و عملا از استقلال قوا خبرى نبود و تمام تصمیمات مهم - و از جمله انتصاب و برکنارى نخست وزیر و وزراء، صاحبان پستهاى بالا، استانداران و غیره - توسط شاه اخذ مىشد. البته سلطه شاه بر سیاستهاى نظامى و خارجى کشور از بقیه آشکارتر بود. در این دوران، شاه با تفرقه انداختن بین افراد و سازمانهاى داراى وظایف متداخل و ایجاد و تحریک دشمنى و حسادت بین آنها حکومت مىکرد. همچنین نهادهایى مانند بازرسى شاهنشاهى، ساواک، نیروهاى مسلح شاهنشاهى، دادگاههاى نظامى و افراد ذینفوذ خاص و قدرت اقتصادى و سیاسى خانواده سلطنتى در راستاى هدایت نهادهایى مانند دفتر نخست وزیرى و وزراء، مجلس، مطبوعات و غیره و در جهت منافع و خواسته شاه، عمل مىکردند و گاه خود، وظایف اینها را انجام مىدادند. کابینه هیچ تصمیم مهمى نمىگرفت.
شاه با ایجاد سیستم اقتدارگراى تک حزبى تلاش مىکرد در همه شئونات جامعه دخالت نموده و همه افراد و طبقات اجتماعى را به اطاعتخود درآورد. اراده حاکم، فقط اراده شاه بود. شاه همه چیز را تحت کنترل خود در آورده و یک شبکه پلیسى مقتدر براى سرکوب ناراضیان ایجاد کردکه در واقع به عنوان یکی از تکیه گاههای مهم شاه در آمد. در شکل گیرى ساواک (سازمان اطلاعات و امنیت کشور) ـ که از اواخر سال 1335 کار خود را آغاز کرد ـ آمریکا و اسرائیل نقش عمدهاى داشتند. ساواک از چنان بودجه عظیمى برخوردار بود که مىتوانست تمام طرحهاى مورد نظر شاه را اجرا کند. ساواک به روزنامهها و مجلات در مورد درج اخبار و مقالاتشان، رهنمود مىداد، و در مورد همه کسانى که قرار بود به مقاماتى برسند، از جمله نمایندگان مجلس تحقیق مىکرد. بازجویى و محاکمه افرادى را که برای رژیم مخاطره انگیز بودند، به عهده مىگرفت، رادیو و تلویزیون را نیز زیر سانسور داشت. صلاحیت استخدام همه داوطلبان براى کار در ادارات دولتى، و حتى در مواردى، بخش خصوصى را تعیین مىکرد.از همه امکانات لازم براى تعقیب و دستگیرى، بازداشت، و شکنجه مخالفان برخوردار بود. همچنین ساواک در راستاى کنترل مخالفین در خارج از کشور، پولهاى هنگفتى براى رؤساى ساواک در خارج ارسال مىکرد و به اشخاص داخلى یا سیاستمداران خارجى و از جمله یکصد روزنامه و نشریه خارجى مبالغ بسیارى حق السکوت مىداد. ساواک با فشار بىرویه و بازداشتهاى غیر ضرورى کسانیکه در واقع خطر زیادى براى رژیم نداشتند، خود بر موج نارضایتى در طبقات مختلف مردم مىافزود.
یکى از مشخصات جامعه ایران در سالهاى 57ـ 1342، گسترش و رواج انواع فساد (ادارى، مالى و اخلاقى) در ارکان دولت و جامعه است که در نتیجه آن ثروت ملت توسط دولت و دربار سلطنتى حیف و میل مىشد و یا به جیب یغماگران خارجى مىرفت. فساد مالى نیز به نوبه خود تکمیل کننده این فرایند است.معاملات دولتى در داخل و خارج به طور عمده با رشوه بود، اختلاس از داراییهاى دولت، بسیار مرسوم بوده، مقامات درجه اول حکومت، همگى در خارج براى خود حسابهاى بانکى داشتند و دارایى غارت شده را به خارج منتقل مىکردند، وامهاى بسیار کلانى به دلالان و وابستگان به رژیم داده مىشد، خزانه مملکت همچون حساب شخصى شاه بود و به انحاء مختلف از آن برداشت مىشد. گوشه دیگرى از حیف و میلهاى رژیم شاه، مربوط به اسراف و ولخرجى در کارهاى بیهوده و تبلیغاتى بود، برگزارى مراسم، جشنها و صحنه سازیهاى تبلیغاتى رژیم پهلوى از این گونه است که به طور عمده جهت جبران کمبودها و نقصهاى اساسى سلطنت و نیز جبران احساس بىاعتمادى و ناامنى درونى خود شاه برگزار مىگردید. اوج این جشنها جشن 2500 ساله شاهنشاهی بود. این جشنها و مراسم بىمحتوا که مردم را سرگرم مىساخت، موجب اسراف و ولخرجى زیادى مىشد. علاوه بر این فساد اخلاقی و فحشا به صورتهاى مختلف، جامعه را فرا گرفت و توسعه یافت و حکومت هم علاوه بر این که ممانعتى ایجاد نمىکرد، با وسایل مختلف به آن دامن مىزد، قمارخانه هاى مجهز و کازینوهاى شبانهروزى وابسته به دولت، همیشه دایر بود و پولهاى هنگفت بدست آمده از نفت در آنها صرف مىشد و در نهایت به مجامع معتبرترى از همین نوع در خارج منتقل مىشد.
روابط خارجی شاه
ایران یکی از مهمترین کشورهای جهان بهلحاظ استراتژیکی و ژئوپلیتیکی است. از نقاط قوت این کشور میتوان به همسایگی با 15 کشور در مرزهای خاکی و آبی خود اشاره داشت. این کشور دومین دارنده ذخائر نفت خام در جهان، پس از عربستان سعودی، و دومین دارنده ذخائر گاز جهان پس از فدراسیون روسیه است. به همین دلیل همواره دیگر اقوام و ملل به این کشور نظر داشته و روابط با ایران برای آنان مهم بوده است. حکمرانان ایران همواره کوشیدهاند با ایجاد موازنه بین نفوذ قدرتهای بزرگ،کشور را حفظ کنند اما در این زمینه گاه توفیق چندانی نیافته اند. ولی از لحاظ سنتی، تجربه کشور چنین مینمود که در روابط با متحدین خود پیوسته بازیچه دست قدرتهای خارجی قرار میگیرد. احساس حقارت، خشم، دلزدگی عمیق و تمکین آمیخته به احتیاط و چاپلوسی نسبت به زورمندان، در برخورد ایرانیان با ممالک قدرتمند و مسئولان کشور انعکاس داشته است. این امر با دیدگاههای گوناگون توسط طبقات مختلف و درکل جامعه، احساس میگردید. مداخله تاریخی سایر ملل و آخرین آنها یعنی ایالات متحده آمریکا بهصورت حیرت انگیزی در میان مردم ایران با نفرت همراه شد. زمانی که مستشاران نظامی آمریکا در خیابانهای تهران و یا اصفهان با اتومبیلهای با شیشه سیاه که داخل آنها معلوم نبود تردد می کردند، هیچکس نسبت به آنان احساس گرمی نداشت، بلکه این طور تفسیر می شد که آمریکا برای آنکه پول نفت ایران را نپردازد، بهجای آن با تعریف پروژههای اقتصادی و نظامی بی مصرف سعی مینماید منابع مالی ایران را در آمریکا نگه دارد.
به دنبال کودتای 28 مرداد، شرکتهای نفتی آمریکائی 40 درصد از سهم تولید نفت ایران را که پیش از ملی شدن صنعت نفت تماما از سوی شرکت نفت ایران و انگلیس کنترل میشد، بدست آوردند. از این دوره به بعد آمریکا به تدریج جای پای خود را در صحنه اقتصادی سیاسی و نظامیایران تحکیم بخشیده و به گسترش حوزهء نفوذ خود پرداخت. طی دهههای 1950 و 1960 دولتهای آیزنهاور، کندی، جانسون و نیکسون کمکهای بی سابقه و گستردهای به رژیم پهلوی کرده ضمن تقویت نظامیو اقتصادی این رژیم با راهاندازی و آموزش دستگاههای امنیتی، همچون «ساواک»، رژیم شاه را در سرکوبی ملت مسلمان یاری میدادند.
درمورد علت این حمایت آمریکا از رژیم بهطور خلاصه باید گفت که رژیم شاه حامیمنافع آمریکا در منطقه خاورمیانه و خلیج فارس و یکی از عمده ترین هم پیمانان آن کشور بود. این رژیم یکی از دو «ستونی» بود که سیاست آمریکا در خاورمیانه متکی بر آنها بود. عربستان سعودی ستون دیگر بود. سیاست بومیکردن مسائل منطقهای به آمریکا امکان داد تا ازطریق تجهیز قدرتهای هر منطقه مخالفان حفظ منافع آمریکا را سرکوب کند. دولت ایالات متحده برای گسترش نفوذ خود در منطقه و همچنین ممانعت از دسترسی شوروی به آبهای گرم خلیج فارس و محصور کردن نفوذ کمونیسم «پیمان سنتو» را تشکیل داد که در واقع با پیمان ناتو و پیمان سیتو یک زنجیره دفاعی سرتاسری را در مقابل شوروی بوجود میآورد. در راستای این سیاست سیل انواع تسلیحات مدرن بهسوی ایران سرازیر شد و رژیم شاه مجاز شمرده شد که بهجز تسلیحات اتمیهر نوع سلاح دیگری را که بخواهد بتواند در اختیار بگیرد. در عوض حکومت شاه نیز در پشتیبانی از منافع آمریکا اقدامات گوناگونی انجام میداد. از جمله آنها حمایت از رژیمهای مرتجع منطقه و سرکوب جنبشهای مخالف در منطقه، حمایت از رژیم صهیونیستی اسرائیل و تامین بیش از 70درصد نفت مورد نیاز اسرائیل، کمک به حکومت دست نشانده ویتنام جنوبی، حمایت از حکومتهای غربگرای آفریقایی و کمک به آنان در مبارزه علیه نفوذ کمونیسم، پشتیبانی از معاهده کمپ دیوید میان مصر و اسراییل، باز گداشتن دست آمریکا در غارت منابع نفتی ایران، در اختیار قرار دادن راهها و تسهیلات دریایی و هوایی برای مقاصد نظامیو تجاری آمریکا، استقرار دو پایگاه استراق سمع آمریکاییها در خاک ایران در مجاورت مرزهای شوروی، خرید تسلیحات آمریکاییها به قیمتهای گزاف و در اختیار قراردادن بازار ایران برای کالاها و خدمات آمریکایی بود.
نارساییهای اقتصادی در دوران قبل از انقلاب
دردهههای اول و دوم 1300 ایران داری اقتصادی نسبتاً بسته بود که بر کشاورزی سنتی استوار شده بود. در آغاز قرن بیستم و با بالاگرفتن نقش نفت در اقتصاد صنعتی و پیدایش نفت مداخله خارجیان در ایران بیشتر شد. این عوامل طی نودسال اخیر درجهت تطبیق ساخت اقتصاد ایران با منافع غرب، نقش آفرینی اساسی داشته اند. پس از جنگ جهانی دوم، ملی گرایان و اصلاح طلبان باکمک نیروهای مذهبی، به امید حفظ استقلال سیاسی و توسعه و تحول اقتصادی و اجتماعی در ایران حرکتی در جهت ملی کردن نفت صورت دادند، ولی با کودتای 28مرداد 1332 مجدداً ایران هرچه بیش از گذشته در چنگال انگلیس و آمریکا فرو رفت. پس از آن شاه دست بیگانگان بخصوص آمریکا را برای اعمال نظر و نفوذ خود در ایران باز گذاشت تا ساختار اجتماعی و اقتصادی مورد نظرخود را در ایران ایجاد کنند و انقلاب سفید درسال 1342 بهترین برنامه برای ایجاد چنین منظوری بود. درنتیجه وابستگی بیش ازحد دولت به درآمدهای نفتی، افزایش واردات محصولات عمده کشاورزی و پرداخت یارانه موجب شد که در اوایل دهه 1350 کشاورزی به حاشیه رانده شود و ازروند کلی توسعه عقب بماند. از طرفی هزینههای عمومیو زیربنایی دولت افزایش چشمگیری یافت و این افزایش موجب شکوفایی برنامه ضربتی صنعتی کردن دولت گردید و بنابراین دولت دربخشهای مختلف اقتصادی و بافت نهادین جامعه رسوخ کرد. البته بیشتر پروژههاى بزرگ اجرا شده طورى نبودند که بنیه و بنیانهاى صنعتى - اقتصادى ایران را تقویت و در طول زمان، این مملکت را از نظر صنعتى و پروژههاى زیربنایى مستقل و خود کفا سازند. بلکه طرحهاى بى جهت بزرگى بودند که چندان مطابق شرایط ایران طراحى نشده بودند، در حد اسراف گران و پرخرج بودند، بیشتر جنبه نمایشى داشته و به همراه اسلحههاى فوق پیچیده و گرانى که خریدارى مىشد و نیز کالاهاى لوکس و تجملى مصرفى، اتکاى اقتصادى ایران به غرب را بهشدت افزایش مىداد و منافع آنها عمدتا به جیب شرکتهاى آمریکایى مىرفت. دستگاه ناکارآمد اداری ایران نیز قادر به کنترل آنها نبود، زیرا بسیار عریض و طویل شده وبه انواع زدوبندها و فسادهای مالی آلوده بود. بنابراین پروژههای بزرگ ملی از زمان خود عقب میافتادند و پیمانکاران خارجی که باعوامل داخلی شریک بودند به این بهانه و دلایل دیگر هزینههای پیشبینی شده پروژههارا افزایش میدادند.
ازطرفی الگوی مصرف در ایران بتدریج تغییر کرد ودرچهارچوب الگوی مصرف شهری توسعه و تنوع یافت. رژیم به شکلهای مختلف مردم را به مصرف گرایی تشویق و ترغیب میکرد و برای پاسخ گوئی به مصرف گرایی روبه تزاید مردم در درجه اول واردات را افزایش داد که بخش عمده آن کالاهای مصرفی و واسطهای بود و دردرجه دوم تولید از طریق ایجاد صنایع مونتاژ افزایش داده و درآمد نفت تنها منبع تامین هزینه این اقتصاد بود. ازدیگرنارساییهاى اقتصادى و اجتماعى حاصل از برنامههاى نوسازى و صنعتى شدن جامعه ایران مسئله ایجاد فاصله عمیق طبقاتى در جامعه ایران در عهد پهلوى است، بهطورى که یکى از دلایل عمده نارضایتى مردم در زمان حکومت پهلوى شکاف و اختلاف عظیم طبقاتى بین معدودى اقشار بسیار غنى و مرفه جامعه –که شامل اطرافیان شاه، و صاحبان قدرت و نفوذ در دستگاه پهلوى میشد - و اکثریت عظیم توده مردم است، چرا که نحوه توزیع در آمدهاى ملى در دوران رژیم پهلوى آشکارا غیر عادلانه بوده است. بنابراین در سطح کلان و اساسی، اقتصاد ایران روزبهروز بهسمت عدم تعادل و درهم ریختگی پیش میرفت، اما در سطح خود و علیرغم توزیع بسیار ناعادلانه کالا و پول، بهعلت حجم بالای پول و کالای درگردش ـ که ناشی از درآمد نفت بود ـ چند صباحی سطح مصرف عمومیروبه افزایش بود ویک رضایت مندی اقتصادی نسبی عمومیوجود داشت.
زنگ خطر زمانی بهصدا درآمد که با تمهیدات آمریکا از سال 1974، کشورهای عمده مصرف کننده نفت از چند سو برای کنترل وکاهش تقاضای نفت اقدام کردند؛ اقداماتی مانند صرفه جویی، جانشینی سوختهای دیگر و تعبیه ذخائر استراتژیک. این امر باعث شد که در سال 1355، تقاضای جهانی نفت روبه کاهش گذارد و قیمت آن ثابت ماند. بنابراین تولید نفت ایران افت کرده و درآمدهای نفتی ایران کاهش یافت. طرحهای ملی مانند سد سازی و نیروگاه سازی که دچار آن اوضاع بودند و بموقع حاضر نشدند اثر خودرا نشان دادند. سوء استفادههای کلانی که در عقب افتادن پروژهها و ناهماهنگی صنعت و اقتصاد ایران اثر زیادی داشتند آشکار شد و اطرافیان شاه به افشای فسادهای مالی یکدیگر پرداختند. باطن و حقیقت اقتصاد شاه داشت برای همه آشکار میشد. همچنین درسایه این اقتصاد نارضایتی سیاسی و فرهنگی مردم بسیار بالارفته بود و زمانی که درهم ریختگی اقتصادی آشکار شد، شاه و رژیم شاه را زمین گیر کرد. سیاست ریاضت اقتصادی و صرفه جویی در هزینههای دولتی و همزمان با آن مبارزه با گرانی که با فشار به اصناف و بازاریان همراه بود نه فقط حاصلی بهبار نیاورد بلکه بر عدم رضایت عمومی افزود. قطع مستمری عدهء کثیری از کسانی که از بودجه نخست وزیری و سایر دستگاههای دولتی استفاده میکردند و بسیاری از آنان اشخاص دست وپادار و بانفوذی بودند، بر جمع مخالفان دولت افزود و فشار بر اصناف و بازاریان بدون اینکه تأثیر زیادی در مبارزه با گرانی و تورم بگذارد این گروه را بیش از پیش ناراضی کرد.
ضعف و بی تصمیمی شاه و اراده استوار امام خمینی
ضعف و بی تصمیمیشاه، که شخصیت و خصوصیات ذاتی او و آثار جسمیو روانی بیماری مهلک سرطان میتواند از عوامل عمده و اساسی آن باشد، موجب شد که شاه، نه فقط خود قاطعیت و جسارت لازم برای رویاروئی با بحرانهای بزرگ را نداشته باشد، بلکه از سپردن اختیار و مسئولیت به اشخاص جسور و کاردان هم بیمناک باشد. اما درباره قاطعیت و جسارت و اراده تزلزل ناپذیر امام خمینی باید گفت که بدون وجود شخصیتی چون امام خمینی در مقام رهبری انقلاب اسلامی، یا این انقلاب به ثمر نمیرسید و یا به سازشی در جهت اجرای اصول قانون اساسی مشروطه و محدودیت اختیارات مقام سلطنت میانجامید. تنها قاطعیت امام در سرنگونی شاه بود که انقلاب را تا این مرحله پیش راند و به عمر نظام دوهزاروپانصد ساله شاهنشاهی در ایران خاتمه داد. استاد محمد رضا حکیمی در این باره می گوید: یکی از تفاوتهای فعالیتهای دکتر شریعتی با امام خمینی در این است که امام با عوام رابطه برقرار می کرد؛ او با افرادی که در مساجد یا بازار رفت و آمد داشتند، خیلی خوب رابطه برقرار کرد و با اعلامیههای بیشمار خود مردم را به انقلاب دعوت نمود و آنان را از مسائل اجتماع مطلع ساخت. به همین دلیل سهم عمده ای را در انقلاب داشت. بهطوریکه اگر امام در جریان انقلاب حضور نداشت، انقلاب انجام نمی شد. امـا نمی توان گفت که اگر دکتر شریعتی نبود انقلاب نمی شد؛ بلکه اگر نبود انقلاب ایران به تاًخیر می افتاد.
حال با توجه به نکات ذکر شده و عوامل یاد شده بهنظر میرسد که عوامل اقتصادی و سیاسی در طول زمان موجبات نارضایتی عمیق مردم از حکومت شاهنشاهی را فراهم آوردند و نارضایتیهای مذهبی موجب تشدید آن شد و روحانیت شیعه که مظهر بارز آن امام خمینی بود با جمع این عوامل وبا استفاده از ضعفهای رژیم پهلوی، به حرکتهای مردمیجهت داده و انقلاب را به ثمر رساند.
* رئیس مؤسسه مطالعات دریای خزر و استادیار دانشگاه صنعتی شریف